قصه وقتی تو نباشی یه حدیث نا تمومه
می خوام از شادی بخونم اما بغضی تو گلومه
مثل عطر گل مریم از تن شاخه جدا شو
لاله ها خیلی غریبن راوی غصه ی ما شو
اول قصه یه روز بود مثل روزای همیشه
دل و میزدیم به ذریا سنگ و می زدیم به شیشه
آخر قصه درازه که شهیدا لب می بندن
رازو باکسی نمی گن ولی تو عکسا می خندن
اول قصه سیاهه آخره قصه سپیده
ماجرای قصه عشقه راوی قصه شهیده
عبدالجبار کاکایی